وبلاگ رایگان دانلود فیلم و سریال رایگان ساخت وبلاگ رایگان
حذف در پنل کاربری [X]
وقتي اندوه به سر انگشت ماجرا ميرسد

ابزار وبمستر

پنج سال بعد از حال اون روزام

۹ آبان ۱۴۰۳
۰۶:۴۶:۳۴
خطوط
عبور كردم از خودم

از تو

و تمام ماجراهاي زندگي

رويا نميبينم ديگر

حجم زنده بودن در من، مرا انباشته

و جاي خالي كسي را

و حس نميكنم جاي خالي كسي را

جاي خالي چيزي را شايد

اما

جاي خالي حسي بيشتر

فقدان چيزي

نه، همه چيز خوب است

يا اينكه خوب بنظر ميرسد

من بشدت عادي ام

و معمولي وار به زندگي خود ادامه ميدهم

به زندگي اي كه مال خودم

معلوم نيست باشد

و كسي نخواهد دانست

و حتي خودم

از ياد ميبرم

كه چقدر نيستم

در خودم

كجا هستم پس؟

واقعي تر شده ام

آدم ها روزي برايم كلمه بودند

كلمه هاي تنها

و اكنون

بايد نگاهشان را بشناسم

ديگر تصور نميكنم

نگاه ميكنم

اما

هر چه بيشتر نگاه ميكنم

ساكت تر ميشوم

در خيال

حرفهاي بيشتري براي گفتن هست

شايد



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

نوشتن براى نوشتن

۹ آبان ۱۴۰۳
۰۶:۴۶:۳۴
خطوط

هفده ساله كه بودم حس زنى را داشتم سى ساله، كه جزييات هر چيزى را بخوبى بلد است. كلمه ها را از كتاب ها و شعر ها برميداشتم و قصه ى خودم را مينوشتم. قصه اى خام از خيالاتى خام تر. هميشه براى همه يكجور نيست. هركسى به شيوه ى غريبى تغيير ميكند. بازى من با كلمات هم عوض شد. واژه ها ديگر توى سرم نميرقصدند. ولوله نميكردند. هميشه چرت ميزدند و با كلى زور بايد بيدارشان ميكردم. و زمان دور ميزد و عقربه ها ميچرخيدند. قصه هاى من ديگر خام نبودند اما ديگر  با واژه ها سرو كارى نداشتند. واژه هاى ميلان كوندرا برايم بس بود كه ترجيح بدهم لال بمانم و راهم را ادامه دهم؛ بى واژه. 

از پيچيدگى بيرون كشيدم اما يادم مانده چقدر دوست داشتم قلم را و شعر را و احساسى كه به واژه ميرسد. آدمها خيلى عوض ميشوند. آدمها مادامى كه عوض ميشوند از هفده سالگى شان جورى حرف ميزنند كه انگار از شخص ديگرى. 

نوزده ساله كه بودم دوست داشتم نوزده ساله بمانم

و بيست ساله كه شدم بشدت غمگين بودم و ترس از سى سالگى مرا پر كرده بود

ترسهايم رفت و خطر كردن از اعمال محبوبم شد

و اما بى واژه گى،

...



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

غريبه ها

۹ آبان ۱۴۰۳
۰۶:۴۶:۳۳
خطوط

آدمها از دور و نزديك متفاوتند. گاهى از دور دوست داشتنى ترند گاهى از نزديك. اين روزها آدمهاى زيادترى ميبينم. غريبه هاى بيشترى را از نزديك ميبينم. نزديكىِ ظاهرى. آنها نوع ديگرى اند. اين را ميدانم. شايد قبل تر فكر ميكردم اين نوع آدم ها، گوشت و خون  و روح ندارند، و صدايشان از پيش ضبط شده است اما حالا كه از اين زاويه نزديكِ ظاهرى نگاهشان ميكنم هويتشان را بهتر لمس ميكنم، حتى گاهى وجه اشتراك بين خودم و خودشان پيدا ميكنم. عجيب نيست؟ همه انقدر نزديكيم بهم. اما خطوط احتياط و نقابهايمان ما را با هم غريبه ميكند. غريبه هاى بى گوشت و خون و روح.



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

دنيا داخل كسى پر و خالى ميشود

۹ آبان ۱۴۰۳
۰۶:۴۶:۳۳
خطوط

درد هاى جديدى بهم اضافه شده اند كه ميتوان به سادگى كنارشان گذاشت؛ مثل ميخى كه از پاشنه ات جدا ميكنى ولى درد همچنان ميماند. ميدانم مثال خوبى نبود. بگذار جور ديگرى بگويم. من دوست داشتم به درونم تسلط بيشترى پيدا كنم و افكارم را دستكارى كردم و آگاه شدم به خودم، به زندگى ام و به رفتارم و هر آن چيز ديگرى كه درون من ميگذرد. البته كه هنوز اول راهم اما به انتها كه فكر ميكنم، به آگاهى كامل و به نظاره گرى. آه من خسته تر از اين حرفهام گرچه هيچ دليل محكمى پشت آن نيست. هرگز نتوانستم بفهمم چرا به اينجا پرتاب شده ام. يعنى كسى متوجه نبود كه چقدر مال اين حرفها نيستم؟ مال اين دنيا نيستم؟ مال بودن نيستم؟ مال جسم نيستم؟ مال هيچ چيز نيستم. بله. كسى توجه نكرد. 

از عادتهايم ميترسم. فرض كنيد دلتان پر شده يا گرفته يا گير كرده يا هرچى، و خودتان را جلوى شخصى تخليه ميكنيد

حالا آن شخص را حذف كنيد

خود را خواهيد يافت كه به وبلاگتان كه سالهاست بزور داخلش مينويسيد، پناه آورده ايد، پناه. 

فهميدن خيلى هم مهم نيست... به هرحال ممنون كه ميفهميد.



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

٩٧

۹ آبان ۱۴۰۳
۰۶:۴۶:۲۸
خطوط
آنچه كه خوانده، ديده، لمس يا تجربه نميشود،

وجود ندارد.

وجود نداشتن چطور حسى دارد

اى كلمه ها؟



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

دردهاي كوچك

۹ آبان ۱۴۰۳
۰۶:۴۶:۲۷
خطوط
رابطه اي ده ماهه چه اثري ماندگاري ميتواند داشته باشد؟

جز دلتنگي هاي كوچك و خيس

 

 



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

.

۹ آبان ۱۴۰۳
۰۶:۴۶:۲۷
خطوط
من استعداد عجيبى در باز كردن درِ ضد سرقتِ "گذشته" دارم

حالا فقط لبخند ميزنم

بدون اينكه خاطره اى بدزدم

از خودِ آن روزها



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

:

۹ آبان ۱۴۰۳
۰۶:۴۶:۲۵
خطوط
هى چرخ ميخوريم

توى زمانى كه ساعت دقيقش معلوم نيست

از اين ثانيه به ثانيه ى ديگرى

ما را به هوشيارى

من را به نيستى

به جاى خالى خودم

به مغز هيچ در هيچم

به خاموشى

داخل چرخه اى كه فكر ميكرديم ما را نميبلعد

و بلعيد



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

to be

۹ آبان ۱۴۰۳
۰۶:۴۶:۲۵
خطوط
در قلب من اتفاق خاصي نمي افتد. تنها ميتپد. آرام.

انتظاري از كلمات ندارم

 



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

اكنون ميانِ خودم

۹ آبان ۱۴۰۳
۰۶:۴۶:۲۵
خطوط

"نمي نويسم

پس رنج نميكشم"

 

نه اينكه سعي كني ننويسي؛ به اين صورت نمود پيدا ميكند كه ميبيني روزها و ماه هاست گذشته و هيچ مكتوبي از خودت به جا نگذاشته اي جز ليست كارهايي كه بايد انجام دهي. همينقدر ساده و دردناك. چرا دردناك؟ اينكه ميفهمي چقدر رنج و قلم به همديگر گره خورده اند.

از كدام نوشتن حرف ميزنم؟ از ريخته شدن. از چكيدن. از جاري شدن. از رفع حاجت كردن. از خالي شدن.

...از آن نياز مبرمي حرف ميزنم كه بايد، بايد هر شب، هر لحظه هر جا، به گونه اي توسطه كلمه و شكل شعر يا نثر، شكل خط خطي هاي نامعلوم، به داخل كاغذ، وبلاگ يا هر صفحه ي ديگر، فرو ميرفت.

 

نمي نويسم

آيا

هستم؟



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]
نام و نام خانوادگی :
ایمیل:
عنوان پیغام:
پیغام :
تمامی حقوق این وب سایت متعلق به وقتي اندوه به سر انگشت ماجرا ميرسد است. || طراح قالب avazak.ir