دنیا داخل کسی پر و خالی میشود
درد های جدیدی بهم اضافه شده اند که میتوان به سادگی کنارشان گذاشت؛ مثل میخی که از پاشنه ات جدا میکنی ولی درد همچنان میماند. میدانم مثال خوبی نبود. بگذار جور دیگری بگویم. من دوست داشتم به درونم تسلط بیشتری پیدا کنم و افکارم را دستکاری کردم و آگاه شدم به خودم، به زندگی ام و به رفتارم و هر آن چیز دیگری که درون من میگذرد. البته که هنوز اول راهم اما به انتها که فکر میکنم، به آگاهی کامل و به نظاره گری. آه من خسته تر از این حرفهام گرچه هیچ دلیل محکمی پشت آن نیست. هرگز نتوانستم بفهمم چرا به اینجا پرتاب شده ام. یعنی کسی متوجه نبود که چقدر مال این حرفها نیستم؟ مال این دنیا نیستم؟ مال بودن نیستم؟ مال جسم نیستم؟ مال هیچ چیز نیستم. بله. کسی توجه نکرد.
از عادتهایم میترسم. فرض کنید دلتان پر شده یا گرفته یا گیر کرده یا هرچی، و خودتان را جلوی شخصی تخلیه میکنید
حالا آن شخص را حذف کنید
خود را خواهید یافت که به وبلاگتان که سالهاست بزور داخلش مینویسید، پناه آورده اید، پناه.
فهمیدن خیلی هم مهم نیست... به هرحال ممنون که میفهمید.
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]