باد و بهار
و حسي عجيب كه عالمِ مرا، تازه كرده ... من عوض شده ام
يا دنيا
؟
اتوبوس
او را به روزمره اش مي رساند
تنش
لم ميدهد به صندلي
موهاش
ول ميشوند در باد
چشمهاش را داشته باشيد
نگاه ميكند
و دسته ي موهاش
قابِ ديد ش را عوض ميكند...
موها... باد... و دنيا كه با باد تكان ميخورد
به دور ها فكر ميكند
ميگويد:
"بايد هميني كه هستم، ميشدم.. تا دور ها، نزديكم شوند"
درد هايت را قاب بگير دختر'
دلتنگي مي آورند.
94.2.10
به دادِ شعرم برس
اتفاق كم دارد
به دادِ اتفاق هايم برس
شعر كم دارند
* افشين يداللهي
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]