وبلاگ رایگان دانلود فیلم و سریال رایگان ساخت وبلاگ رایگان
حذف در پنل کاربری [X]
وقتي اندوه به سر انگشت ماجرا ميرسد

ابزار وبمستر

تنهايي ات امشب حرف زد

۹ آبان ۱۴۰۳
۰۶:۴۶:۱۹
خطوط
 

اگر ننويسم كه بجايي برنميخورد اما

زمان، گازش را گرفته و مي رود و آنوقت من، به حافظه ي معيوبم تكيه كنم يا عكس هاي زبان بسته ام؟!

حواسم هم

برگي ست در دست باد،

يا نسيمي كه

از شهري به شهر ديگر

فراموشي ميگيرد .

تنها همين كلمه ها هستند كه كمي از مرا در لحظه هاي در رفته ام نشان ميدهد...

 

فروردين هزارو سيصد و نود و پنج

سكوت

 



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

كمي از ديروز

۹ آبان ۱۴۰۳
۰۶:۴۶:۱۹
خطوط

كاش ميشد تمامِ حس و حواسم را از وقتي كه بوده ام و هر چه را كه به نحوي حس كرده ام يكجا جمع كنم. بريزم داخلِ صندوقي چوبي و بزرگ. بگذارمش زيرِ رگالِ لباس ها در كمد. جايي دنج و مخفي. بعد گاهي از سرِ دلتنگي يا صرفا براي دمي خارج شدن از حال، بروم خود را جا كنم در صندوق. و يك به يك احساساتِ امروز و ديروزم را تن كنم؛ مثلا دمي، با پوشيدنِ احساسِ هجده سالگي ام، به ياد بياورم كه چقدر دوستت ميداشتم.



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

خطوط پر پيچ و خمي كفِ دستهات

۹ آبان ۱۴۰۳
۰۶:۴۶:۱۸
خطوط
دلم كتابهاي شعرِ كتابخانه ي محبوبم را ميخواهد؛

نورِ بيماري در آغوش تاريكي...

صندليِ چوبيِ سالخورده..

دلم كتابهاي شعرِ كتابخانه ي محبوبم را را ميخواهد

دلم كتابخانه ي محبوبم را در همان زماني كه پشت سر گذاشتم ميخواهد

درست در همان زمان.

با "آينده" كه نشد

شايد با "گذشته" بتوانم عشق م را نجات دهم

عشق كه نه

تو را.

ببخش اي من!

خودم هم دوست ندارم دوباره تو تو راه بياندازم

ولي



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

اندوهي كه دود ميشود و عطرش نمي رود....

۹ آبان ۱۴۰۳
۰۶:۴۶:۱۸
خطوط
و انگار در هر كلامي بايد چاره اي باشد؛ اگر كه نميخواهي ناله هايت را به واژه بدل كني.

ناچار، چنگ ميزني به واژه هايي كه

هيچ حسي را به هويت خود راه نميدهند

 

به روايتِ سكوتِ دريده/ روزهايي كه شب ميشوند در نهايت زيبايي



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

مفاهيم... كلمه هام آلوده ميبارند/...

۹ آبان ۱۴۰۳
۰۶:۴۶:۱۷
خطوط
مي شد كه پشت لبخندها

محصور باشد

در ديوارهاي پوچي

و در هايي كه

هميشه

به گذشته باز ميشوند

 

آدمي اگر باشد

كه به فلسفه عشق در سينه اش هم راه پيدا كند

باز هم

آب از آب تكان نميخورد

 

و اين

تمام ماجرا نيست

 

دست به دامن زمان

اتفاق، آرزو ميكند

 

غولِ اين مرحله آيا

خيلي دور است هنوز؟

 

يا

اصلا

هيچ انقلابِ دوباره اي در كار نيست و

 

نگو

"همين است كه هست"

...

 

خسته هم نباشم اگر حتي

چيزي درونم

_بي نام_

_بي نشان_

به سوي خواب مي خواندم

 

چيزي درونم:

"بي نام"

"بي نشان"

 

و خواب

تمامِ ماجرا نيست

 

اندوه،

شكلِ زيباتري هم داشت؛

در آغوشِ امنِ خطر

وراي بيم

اما

كافي نبود

 

آنچه بود و ديگر نيست

به "نخواهد بود" پيوسته است

گويا

با زمان واكنش داده

كه ديگر.

 

و هنوز حالِ خوبم، خوب نيست

و هيچوقت شايد.

 

آينده انگار

معشوقي ست

_به بند كشيده_

كه اينگونه عاشق، انتظار ميكشم

 

'خالي از شعري كه در قلب منعكس شود'

 

و اين

تمامِ ماجرا نيست

94.10.16



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

تنها حرفهاي يكي از طرفين مكالمه به گوش شما ميرسد

۹ آبان ۱۴۰۳
۰۶:۴۶:۱۷
خطوط

حس ميكنم دارم نقش بازي ميكنم

انگار كه كتاب زندگيمو نوشتمو و حالا دارم سعي ميكنم تو فيلمي كه دارم ازش ميسازم

بهترين نقشو ايفا كنم

طعم دروغ ميده

پلان پشت پلان

خود واقعي م وقتي براي زندگي نداره گمونم

خود واقعي م هيچوقت به درد زندگي نميخورد..

هيچوقت

i have so much to do
i have to carry on

"به نظرش ميرسيد كه انسان با جاري شدن اشك، از حد و مرزهاي طبيعت مادي اش فرار ميكند،

به دوردست ها ميپيوندد و بي كران ميشود."

زندگي جاي ديگريست/ ميلان كوندرا


فكر نكردن خوب نيست

كمي اندوه لازمه

كمي غم

كلي اشك

همه ي اينا با هم!

چطور ميشه كه يه نفر مينويسه؟

غم از تنش بيرون ميزنه يا شادي؟

شادي آدمو غرق ميكنه

يه جوري كه كمتر به فكر ميافتي

و تو

كسي هستي كه كلمات رو اسير ميكنه

خوب نيست اگه بذاريم كلمه ها مثه پرنده ها از زبونم بپرن بيرونو

مسقيم برن آسمون؟

با نوشتنشون اسيرشون ميكنيم

اما

آدمها حافظه ي خيلي خوبي ندارن

يادشون ميره چيا گفتن

چه فكرايي ميكردن

دنياشونو و حس و حالشونو

يادشون ميره

واقعا همينطوره

فكر ميكنم

اسارتِ پرنده ها كه نه ولي اين حقو دارم كه كلماتمو اسير كنم

نميخام خودمو فراموش كنم.

فراموشي باعث ميشه هميشه يه گمشده باقي بموني

حتي اگه از يه روزي به بعد شغلم مسافرت بشه و فراموشي بخشي از كارم

بازم مينويسم



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

..

۹ آبان ۱۴۰۳
۰۶:۴۶:۱۶
خطوط
همه چيز

به هيچ بند است..

 

داشتم ميگفتم پرواز كن..جاده هاي آسماني هيچگونه دست اندازي ندارند

(دود شد)



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

كلمات اسير

۹ آبان ۱۴۰۳
۰۶:۴۶:۱۵
خطوط

فكرهايت را به باد و هوا نسپار

اسارت كلمه ها هم

چيز خوبي ست

 

پياده رو ها خيلي مقدسند. به خصوص در پاييز. و من هنوز هم قادر نيستم زيبايي برگهاي چنار را هضم كنم. گوشه گوشه، در مرگي طلايي، فرو ميروند. با رقص؛ در آخرين نفس. داشتم از قداست پياده رو ها ميگفتم. از افكارم و قابي كه به سنگفرش و گامهايم ختم ميشود. از صداها... صداها... عقايدم ميان صداها خفه ميشوند... از ياد ميبرم در سفرم. از ياد ميبرم اين دستي كه در دستم قلاب شده، همان دستِ خودم است. اين مهِ بكر، كه هفت صبحِ شهر مرا، پوشانده، همان آرامشِ مطلقي ست كه براي صرف بيست و چهار ساعت به آن نياز داشتم... از ياد ميبرم كه در و ديوار دنيايم چقدر خالي ست... همه چيز را چپانده ام در صندوقي حجيم و قديمي، نفتاليني انداخته ام پسش كه كلكِ مرگشان را بكنم اما...

اما اينگونه نميشود.

حس ميكنم از مرگ بلند شدي. زبانت گرفته. افكارت در رفته اند و زخمي شده اند. حس ميكنم برهنه اي. سوز سرما تا مغزت رسيده.

ادامه بده..



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

پاييز امسال

۹ آبان ۱۴۰۳
۰۶:۴۶:۱۵
خطوط
رنگِ هر لحظه

به چشمام ميپاشه

رنگِ هر لحظه

زنگِ هر لحظه

/ شدم خودي كه بايد ميشدم

رنگِ هر لحظه

طعم هر لحظه

عطرِ هر لحظه

اين من، كه ميترسد و جلو ميرود...

اين من.

/..



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

اندوهِ چسبيده به شعر

۹ آبان ۱۴۰۳
۰۶:۴۶:۱۵
خطوط
و من

حالم خوب است ؛

اما به واژه ها اين را

چگونه حالي كنم

تا عاشقانه اي به شعر كشيده شود

كه اينبار

جاي گريه

بخندد

 

94.8.26

لبخند



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]
نام و نام خانوادگی :
ایمیل:
عنوان پیغام:
پیغام :
تمامی حقوق این وب سایت متعلق به وقتي اندوه به سر انگشت ماجرا ميرسد است. || طراح قالب avazak.ir