وبلاگ رایگان دانلود فیلم و سریال رایگان ساخت وبلاگ رایگان
حذف در پنل کاربری [X]
وقتي اندوه به سر انگشت ماجرا ميرسد

ابزار وبمستر

گردن درد

۹ آبان ۱۴۰۳
۰۶:۴۷:۵۵
خطوط

ديشب نميتونستم گردنم رو تكون بدم، درد داشتم، گريه ميكردم و از فرداها وحشت داشتم. ميدونستم بخش زيادي از ترسهام، توهمه. ميدونستم اين در رو كه باز كنم، حتي اگر چند ماه طول بكشه تا بتونم كليد رو توش بچرخونم و قفلش باز بشه، اما اين كليد مال همين دره و بالاخره ميتونم بازش كنم، پامو كه از در بذارم اونور، به وحشتهام لبخند ميزنم. اينجا پشت بوم خونه اي در شيرازه، كه لاي يك پاساژ قايم شده. و من دامن ابي با تيشرت كراپ مشكي تنمه. روي تيشترتم نوشته NYC.

روزي كه اون تيشرت رو از يه مغازه توي رشت خريدم رو يادم مياد. داشتم سر قيمتش چونه ميزدم. فروشنده بلد بود و من نابلد. اخر همان قيمت اصليش بهم فروخت و من راضي بودم چون فكر نيكردم تخفيف گرفتم.

ليبرا از خواب بيدار شد با چشمهاي گرم و لبخند. گفت خواب ديده ته اتاق نشستم و گريه ميكنم. گريه ي شديد. و وقتي اون وارد اتاق شد ميون گريه ها بهش لبخند زدم و رفتم تو بغلش. توي خواب ديد كه بهش احتياج دارم و من در بيداري از اين احتياج وحشت دارم.

راستي، ديگه دارم از دستگاهاي شهربازي ميترسم. دستهامو مشت كرده بود و پاهامو چسبونده بودم به صندلي و از مرگ ميترسيدم. بدنم رو رها نكردم كه رهايي رو تجربه كنم، ترسيده بودم و ميخواستم تموم شه. اينجوري نبودم قبلا. فيلم رو كه مرور ميكردم، دختري رو ديدم چهار صندلي اونور تر از خودم كه وقتي دستگاه بشدت و با سرعت وارونه ميشد، دست و پاهاش رو توي هوا رها ميكرد، حتما ميخواست رهايي و سقوط رو تمام و كمال تجربه كنه. نميدونم چرا من نخواستم.



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

فصل اخر ترديد بي تصميم

۹ آبان ۱۴۰۳
۰۶:۴۷:۵۴
خطوط

توي اون فازي قرار دارم كه ميدونم بايد برم، فقط نميدونم كي و چجوري!



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

بالشت

۹ آبان ۱۴۰۳
۰۶:۴۷:۵۴
خطوط

يه بار توي اتاق سبز تيره ي ر خوابيده بودم تنها. فلج خواب بهم دست داد. روز بود. اون پيشم بود. صداش كردم بابا. وقتي از خواب پريدم برام عجيب بود كه بابا صداش كردم. دارم خواب محمود دولت آبادي رو ميخونم و ياد اون افتادم. صداي ملودي ون بستني فروش مياد و ليبرا ميگه بريم بستني بگيريم. من هم هنوز و همان. به مقدار كمتر، با وحشت و اگاهي بيشتر.



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

كوچينگ

۹ آبان ۱۴۰۳
۰۶:۴۷:۵۳
خطوط

وقتي توي راه برگشت به شمال از تهران بودم داشتم بهش گوش ميدادم. مسعود فردمنش ميگفت: بايد پارو نزد وا داد. و من اين رو براي ر فرستادم. شب قبلش سياه و تار و غم الود بود و حالا اون صبح داغ٬ من توي راه برگشت به شمال بودم. و وقتي اين آهنگ توي گوشم بود٬ چقدر خواستم كه باهاش همراه بشم و دل رو به دريا بدم. وقتي به خاكستري اين رو گفتم٬ بدش اومد و بهم گفت حتي ارزش يك ثانيه از اون سه سال رو نداشتم. و اين جمله حتي يك ذره در من تأثير نداشت. قلبم با گوشتكوب له شده بود و صداي من در نيومده بود و حالا ميخواستم به جاي پارو زدن٬ براي يكبار هم كه شده وا بدم و ببينم زندگي با جريان موج٬ زندگي در دست باد٬ زندگي خارج از دليل و منطق چگونه ست.

ه گفته بود حالا راحت تصميم ميگيري و حذفش ميكني و من در عوض راحت تصميم گرفتم و پارو را كنار گذاشتم. ميفهمي چي ميگم؟ وقايعي هستند كه تو انقدر ناتواني كه با هيچ واژه اي قادر به بيان آنها نيستي چون حتي در ذهنت هم نميتواني در يك خط صاف و معنا دار كنار هم بچيني. فقط وقتي عطا آن بار و اينبار گفت: بايد پارو نزد وا داد٬ من به هزار و يك تكه تقسيم شدم و تكه هايم از تهران به شمال كف اتوبوس افتاده و انعكاس خورشيد را از دلش بيرون ميدادند. و من خود را در هر تكه ديدم٬ كه زانوهايم را خم كرده و به صندلي جلو تكيه داده بودم و در حال غرق شدن٬ لبخند ميزدم.



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

ميدسامر

۹ آبان ۱۴۰۳
۰۶:۴۷:۵۳
خطوط

ليبرا از گريه هاي حوا خسته بود

گوشهاي ليبرا در جيبهايش فرو رفته بود و دنبال كليدي ميگشت كه خيلي وقت پيش از توي سوراخ جيبش بيرون افتاده بود

و ليبرا اين را ميدانست اما بخاطر نمياورد



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

تجربه زيسته

۹ آبان ۱۴۰۳
۰۶:۴۷:۵۱
خطوط

اينكه چيزي را بداني با آنكه بفهمي اش فرق دارد، فرقي فاحش.



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

طوفان

۹ آبان ۱۴۰۳
۰۶:۴۷:۵۱
خطوط

هي كافكا در كرانه رو يادم مياد:

"آدمي كه از طوفان گذشته٬ با آدمي كه قبل از طوفان بوده٬ خيلي فرق خواهد داشت."

ميدوني

آدمي كه از طوفان گذشته٬ بخشي از طوفان را تا هميشه در خود خواهد داشت.

بعد به گذشته برميگردي و آدم ها تو را نميشناسند.



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

What a wicked thing to do

۹ آبان ۱۴۰۳
۰۶:۴۷:۵۰
خطوط

What does it mean when you dream about not being able to do things؟

These dreams may follow a rejection in your waking life or a situation where you have not performed as you would have liked. Dreams of failure can mean you are experiencing stress, and pressures in your waking life are getting on top of you

Fear of Failure: Dreams where you attempt a task but never complete it could indicate a fear of failure or a lack of confidence in your abilities. It may be a reflection of your anxieties and concerns about not being able to accomplish what you set out to do



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

برف، قطار و قبرستان

۹ آبان ۱۴۰۳
۰۶:۴۷:۵۰
خطوط

برف كلد اسپرينگ

قطار خيابان تانلي

و قبرستان ويهاوكن

من به اندوه خود هزار واژه ي ‌پخته محتاجم



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

سرتيتر خبرها

۹ آبان ۱۴۰۳
۰۶:۴۷:۴۹
خطوط

رفتم طبقه بالا پيش اليونا

۱۴۰۰ تا رو اخر تسليم شدم و دادم براي ماليات

ر در قلبم خاموشه

پني پنجه هاش متورم و قرمزه

ليبرا خوبه

منم خوبم



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]
نام و نام خانوادگی :
ایمیل:
عنوان پیغام:
پیغام :
تمامی حقوق این وب سایت متعلق به وقتي اندوه به سر انگشت ماجرا ميرسد است. || طراح قالب avazak.ir