وبلاگ رایگان دانلود فیلم و سریال رایگان ساخت وبلاگ رایگان
حذف در پنل کاربری [X]
بالشت وقتی اندوه به سر انگشت ماجرا میرسد

ابزار وبمستر

بالشت

۹ آبان ۱۴۰۳
۰۶:۴۷:۵۴
خطوط

یه بار توی اتاق سبز تیره ی ر خوابیده بودم تنها. فلج خواب بهم دست داد. روز بود. اون پیشم بود. صداش کردم بابا. وقتی از خواب پریدم برام عجیب بود که بابا صداش کردم. دارم خواب محمود دولت آبادی رو میخونم و یاد اون افتادم. صدای ملودی ون بستنی فروش میاد و لیبرا میگه بریم بستنی بگیریم. من هم هنوز و همان. به مقدار کمتر، با وحشت و اگاهی بیشتر.



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]
ارسال نظر
نام :
ایمیل :
سایت :
پیام :
خصوصی :
کد امنیتی :
نام و نام خانوادگی :
ایمیل:
عنوان پیغام:
پیغام :
تمامی حقوق این وب سایت متعلق به وقتی اندوه به سر انگشت ماجرا میرسد است. || طراح قالب avazak.ir