وبلاگ رایگان دانلود فیلم و سریال رایگان ساخت وبلاگ رایگان
حذف در پنل کاربری [X]
پنج دقيقه ي دوم وقتی اندوه به سر انگشت ماجرا میرسد

ابزار وبمستر

پنج دقیقه ی دوم

۹ آبان ۱۴۰۳
۰۶:۴۷:۵۸
خطوط

من عقب میکشم، لیبرا موج تازه ای میریزد سر و رویم. من میدوم تا ساحل و زیر افتاب با مغزی ترکیده و دلی بیمار دراز میکشم، موج دیگری میکوبد به تمام بدنم. این بود چرخه تکرار شونده ماجرای ما. یا بهتر بگویم: الگوی تکرارشونده.

گفتم چقدر از خودمان بی خبریم، و بعد با خودم فکر کردم، حالا که خبردار شدم چه چیزی عوض خواهد شد؟ هرگز برای او چیزی را فدا خواهم کرد؟ نه. باید برگردم عقب، عقب و عقب تر. از ساحل آنقدر دور شوم که موج های لرزان لیبرا را نبینم. برگردم توی غار و از تاریکی نترسم. تنهایی مرا سالم میکند. تنهایی، درونم را رها میکند و میگذارد تا قلبم خودش را درمان کند. حالا که میدانم چقدر فقدان توجه، عاطفه و حرمت در میان ما ریشه کرده، دانستن زخم های رابطه مرا آگاه میکند به اینکه باید بروم. خودم خواستم که این رود سر از لجنزار درآورد. این رود مال من نبود و هرگز نتوانست سنگهای بسترم را لمس کند. توی مسیر درستی نبودم و نیستم و این لجنزاری که درونش گیر افتادیم پاسخ بجایی بود.

یادم آمد روزهایی را که می اندیشم توی اقیانوسی آبی هستم و توان دیدن این حجم از خوشبختی را ندارم، گاهی چشم باز میکنم و تنها چشم اندازی از مرداب پیش رویم است. در هر دوی این موارد، میدانم که یک جای کار میلنگد اما مگر روزی بودی که یک جای کار لنگیده باشه؟

ترسیده ام

از باورهای اشتباه و تردید های بی تصمیمم.



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]
ارسال نظر
نام :
ایمیل :
سایت :
پیام :
خصوصی :
کد امنیتی :
نام و نام خانوادگی :
ایمیل:
عنوان پیغام:
پیغام :
تمامی حقوق این وب سایت متعلق به وقتی اندوه به سر انگشت ماجرا میرسد است. || طراح قالب avazak.ir