فرندز
توی اینساید مینوشتم٬ چون بلاگفا تو گوشیم باز نمیشه دیگه.
خواب دیدم تو اتاقمم با ر. بعد مدت ها خوابش رو دیدم. قایمش کرده بودم انگار. میدونم بعد یه مدت حس و حال خوابم از یاد میره و حتی تصاویرش.
این حجم از فراموشکاری باورنکردنیه.
به صدای جردن پیترسون عادت کردم و دیگه آهنگ گوش نمیدم تو مسیر. برام بی خطر تره. آهنگ ها من رو میکشن.
دوره دوم دیزاین شروع شده و کیوکر هم هنوز کار تمام وقتم. یادمه نوشته بودم دوست دارم یه قطعه از پازلش بشم. راستش بیشتر از یه قطعه از پازلش شدم. بخش خیلی مهمی ازش شدم که نمیشه حتی غیبت کنم. خوبه... یاد گرفتم و میگیرم.
در حال حاضر حس هام خوابن و من تمایلی به بیدار کردنشون ندارم. بیدار شدنشون ساده ست و من خیلی مراقبم. گاهی هم دست از مراقبت برمیدارم و غرق میشم تو حس هام. بستگی به این داره که توی کدوم روز از ماه باشم. بستگی به هورمون هام داره و میزان درگیری م.
لیبرا پیانو میزنه و من احساس امنیت میکنم. هنوز در حال دویدنیم و آمار خاطراتی که با هم میسازیم از دستمون در رفته. یادم باشه عکسای کاتج میل رو به برد سفرها اضافه کنم.
فعلا
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]