وقتی اندوه به سر انگشت ماجرا میرسد

فقط یه شرح مختصر:

دروغی که تمام روزهامو پر کرده، سیاه ترین قسمت این بخش از زندگیمه و من ناخودآگاه و بی هوا دلم میخواد به همه اون کسایی که با شنیدن حقیقت آسیبی به روال زندگی من نمیزنن، همه چیو بگم. بگم کجام و چیکار میکنم و اوضاع چجوره. 

این دروغ سنگینه، و اون لحظه با حرف زدن با اون آدما آروم میشم از اینکه چند دقیقه میتونم این بار رو روی زمین بذارم. 

در ادامه استوری های تکامل، امسال استوری های دروغگویی داریم. و چه به هنگام و مرتبط. 

سر کارم. 

خوبم. 

استادم پرسید حال رابطه چطوره؟ نتونستم درست جواب بدم چونتازه رسیده بودم خونه و زود قطع کردم. 

دوست دارم ساعت ها باهاش حرف بزنم. این فرصت نابه.