I used to be fragile
۹ آبان ۱۴۰۳
۰۶:۴۷:۰۰
نظرات (0)
بگذار برایت بگویم از حال خاکستریِ هنوزم،
از رنگین کمان درونم؛
باران که می بارد، گرد و خاک افکار تپنده ی این روزها
می ماسد به تن خشکی که مدت هاست فقط مال من است
چنان زشت می شوم که از آینه ها می گریزم
لحظه های آکنده از ابر و خورشید و خنده
مرا به خود باز می گرداند
دست های هزار تو در گوشتم فرو می رود
خواب هایم در چنگال خاموشی خفه می شوند
تصویر صد اندوه در سلسله افکار من، که می رقصند
رنگ ها مرا زیبا می کنند
یک لحظه عاشق زندگی می شوم
یک لحظه در فراموشی به یاد می آورم
کیف می کنم
عشق می ورزم
تنها
و بعد باز
دوباره
هنوز
همچنان
می روم، می مانم، می خندم، می گریم
همیشه لبخند می زنم
همیشه بی لبخندم
حالا که هستم
که هنور کمی زنده ام
و رنگین کمانی درونم می رقصد
حالا
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]