یادداشت ها
۹ آبان ۱۴۰۳
۰۶:۴۶:۵۵
نظرات (0)
چقدر ساده، نوشتن توی وبلاگمو یادم میره... درگیر روزمره و روتینت که میشی اینطور میشه... حرفهای درونیت گم و گور میشن... نه کسی چیزی میفهمه نه خودت جایی ثبتشون کردی که بیاد بیاری. خرداد اینطور گذشت. من توی نقطه ای از زندگیم قرار دارم که نمیدونم قراره فردام چه تصمیمی بگیرم. به لذتها و موردعلاقه هام نمیرسم. درگیر کارم. گاهی ام که تنها میشم با آدمهای دور و غریبه، حرف میزنم یا بهتره بگم وقت میکشم.
99/4/9
این مرحله هم تموم شد. حالا باید خیالم آسوده باشه و به عشق توجه کنم. منظورم اینه که سعی کنم لذت ببرم با چیزهای کوچیک اطرافم. حالا که دغدغه ای نیست. اما امروز خوب نیستم. برایم سخته علتش رو شرح بدم... بنظرم انقدر ارزش ندارد که اینجا ثبت شود.. بذار فراموش کنم بره به درک
99/4/19
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]