وبلاگ رایگان دانلود فیلم و سریال رایگان ساخت وبلاگ رایگان
حذف در پنل کاربری [X]
احساسي كه رگ به رگ شد وقتی اندوه به سر انگشت ماجرا میرسد

ابزار وبمستر

احساسی که رگ به رگ شد

۹ آبان ۱۴۰۳
۰۶:۴۲:۱۰
خطوط

حالَ ت را می گیرد و به جیب میزند... دستش را دراز میکند میگوید: بلند شو!...

احساس تهوع پیدا میکنی سریع از جایت میپری میروی توالت تمامِ احساساتت را یکجا بالا می آوری...

می آیی در روشویی ذهنت را میشوری و خارج میشوی. به او نگاه میکنی...تیز!

راهَ ت را کج میکنی میروی میخزی در یک صندوقِ سیاهِ کوچک...

گریه نمیکنی فقط همینطور خیره به جهانِ سیاهِ رو به روی ت نگاه میکنی ...

کمی که میگذرد متوجه میشوی نه ذهنت را خوب شسته ای و نه تمامِ احساساتت را بالا آورده ای ...

دلت تنگ میشود از جایت میایی بیرون...

اینبار... میخزی در آغوشش!



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]
ارسال نظر
نام :
ایمیل :
سایت :
پیام :
خصوصی :
کد امنیتی :
نام و نام خانوادگی :
ایمیل:
عنوان پیغام:
پیغام :
تمامی حقوق این وب سایت متعلق به وقتی اندوه به سر انگشت ماجرا میرسد است. || طراح قالب avazak.ir