میرویم برای فراموشی ...
۹ آبان ۱۴۰۳
۰۶:۲۸:۴۸
نظرات (0)
به خودش فکر کرد... به دلش... به اینکه آیا او را در دلش میبیند یا نه ...؟
چیزهایی دیده میشد اما نه به طورِ واضح ...
: "با اینهمه بدبختی که از سر و کولمان میبارد حوصله بارکشیِ غمِ تازه را نداریم"
بعد
گوشی اش را خاموش کرد.
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]